مولانا مي گويد: اگر همه زندانيان و جنايتكاران در زندان بمانند ، همگي متقي و زاهد مي شوند ، اما اگر طبيعتاً آزاد باشند و هيچكس آزادي آنها را محدود نكند ، فرصت و اقتدار رشد را دارند. به گزارش مجله روز ، محمد جعفر محمدزاده ، پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي ، در يادداشتي …
نگاهي به آزادي و اختيار در روز مولانا https://majale-rooz.ir/2021/09/نگاهي-به-آزادي-و-اختيار-در-روز-مولانا/ Thu, 30 Sep 2021 12:46:59 0000 فرهنگ و هنر https://majale-rooz.ir/2021/09/نگاهي-به-آزادي-و-اختيار-در-روز-مولانا/ مولانا مي گويد: اگر همه زندانيان و جنايتكاران در زندان بمانند ، همگي متقي و زاهد مي شوند ، اما اگر طبيعتاً آزاد باشند و هيچكس آزادي آنها را محدود نكند ، فرصت و اقتدار رشد را دارند. به گزارش مجله روز ، محمد جعفر محمدزاده ، پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي ، در يادداشتي …
مولانا مي گويد: اگر همه زندانيان و جنايتكاران در زندان بمانند ، همگي متقي و زاهد مي شوند ، اما اگر طبيعتاً آزاد باشند و هيچكس آزادي آنها را محدود نكند ، فرصت و اقتدار رشد را دارند.
به گزارش مجله روز ، محمد جعفر محمدزاده ، پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي ، در يادداشتي با عنوان “توسان آزادي ؛” مسئله آزادي و اقتدار موضوعي طولاني مدت است كه در اين باره حرف هاي زيادي براي گفتن دارد. ” رهايي از هرگونه محدوديت و تمايل به خواسته هاي نامحدود و انتخاب بهترين خواسته هاي نامحدود. رابطه بين اين دو به گونه اي است كه اقتدار در كنار آزادي معنا پيدا مي كند. رشد و توسعه انسان نيز با آزادي ناشي از آزادي و در جبر و به طور غير ارادي ، تكامل هيچ معنايي نخواهد داشت.
آزادي صرف نظر از شرايط محيطي و بيروني ، ويژگي ذاتي انسان است ، هيچكس آن را به انسان نداده است و هيچكس نمي تواند آن را به هر بهانه اي ، از جمله راحتي ، از بين ببرد ، مگر از طريق ستم و اجبار. تنها شخصي كه مي تواند آزادي انسان را محدود كند ، خود انسان است كه مي تواند به طور داوطلبانه محدوديت هاي لذت بردن از آزادي را تعيين كند. اقتدار امكان انتخاب و اندازه گيري در دست انسان است.
از آنجا كه انسان از آزادي خود آگاه است ، براي اعمال اقتدار به دانش بيشتري نياز دارد. در اين مورد ، فرض بر اين است كه بين آنچه هست و آنچه بايد باشد تضاد دائمي وجود دارد. ماهيت ذاتي آزادي مي تواند انسان را به خواسته هاي نامتناهي برساند. زيرا دنياي آزادي دنياي محدوديت ها نيست. تنها مهار عقل است كه به توسان قدرت مي دهد تا طوسان سركش را مهار كند و او را به خواسته هاي نامحدود خود محدود كند و به قول مولانا “اين كار را بكن يا اين كار را بكن؟” او آن را پيش روي خود قرار مي دهد تا يك انسان ذاتاً آزاد و رها شده را به يك انسان آزاد محدود و منطقي تبديل كند.
گزيده مقدمه اي بر داستان در كتاب سوم مثنوي ممكن است درك اين رابطه را آسان كند. به گفته مولانا ، جواني نزد موسي (عليه السلام) آمد و گفت چون زبان مردم به خواسته هاي دنيا آلوده است ، بايد زبان حيوانات را به او بياموزد تا الگو نشود. به و راهي براي خوشبختي پيدا كنيد
حضرت موسي (عليه السلام) درخواست آن جوان را چندان منطقي نمي داند و از او مي خواهد كه اين فكر را پشت سر بگذارد. و در پاسخ به اصرار مرد جوان مي گويد: بايد خواسته هاي خود را از خدا بخواهيد ، زيرا يادگيري و بيداري به مراقبت خدا نياز دارد و فقط با يادگيري تأمين نمي شود:
“جستجوي درس و بيداري از خدا
كتابها و مقالات ، حروف و لبها را ببينيد »
مرد جوان بر خواسته خود پافشاري مي كند و قاعده حرص و طمع براي چيزهاي ممنوعه را تكرار مي كند و مي گويد: درست است كه بيداري به مراقبت از حقيقت نياز دارد ، اما شما همچنين نايب السلطنه حقيقت بر روي زمين هستيد. بنابراين به درخواست من پاسخ دهيد.
او گفت: «موسي ، نور تو تابيد
هر چه بود ، او چيزي در شما پيدا كرد
اين بار شما نماينده جناح راست هستيد
اگر دست بردارم نااميد نشو. »
حضرت موسي (عليه السلام) رو به خدا كرد و او را دعا كرد و تصور كرد كه اين جوان فريب شيطان را خورده است و فكر مي كرد كه اگر زبان حيوانات را به او بياموزد ، هوشياري خود را از دست داده و آنچه را كه مي شنود تحمل مي كند. او آن را نمي آورد و اگر آنچه را كه او مي خواهم به او ندهم ، ممكن است نااميد شود و به اين فكر كند كه چه كار كند ، تا زماني كه خدا به او بگويد: آنچه را كه مي خواهد به او بياموز!
يزدان گفت به او بده.
“به دستت برگرد”
خداوند فرمود كه امكان خوشبختي در انتخاب و اختيار او حاصل مي شود و مولانا اين مسئله را به شرح زير روشن مي كند:
“نمك براي عبادت آمد
معلوم است كه اين آسمان نمي خواهد
نوبت او نه پاداش است و نه عقاب
“هنر ، زمان آن فرا رسيده است”
يعني ارزش بخشيدن به اعمال انسان ، كاري است كه او داوطلبانه انجام داده است. بهشت مي چرخد ، اما هيچ پاداشي براي چرخش آن وجود ندارد ، و عقاب و جهان خدا را جلال نمي دهند ، اما هيچ پاداشي از جانب خدا براي تجليل آنها وجود ندارد ، زيرا تجليل از آنچه در آسمان و زمين است در طبيعت آن است:
“خود عبارت جهان تجليل شد
اينطور نيست كه تسبيح اجباري مزدور باشد »
بنابراين ، خداوند به موسي مي گويد: اگر از او انتظار داريد كه راه درست را انتخاب كند ، بايد به او فرصت و اختيار دهيد كه اين كار را انجام دهد:
“چاقو را در دست نگيريد ، اين كار را از روي ناتواني جنسي انجام دهيد
تا زماني كه تبديل به غاز يا راهزن شود ».
اگر كسي تيغي در دست ندارد ، چگونه مي تواند خود را مجاهد در راه خدا يا راهزن خونين نشان دهد؟ و اساساً فلسفه اي كه خداوند انسان را در بين همه موجودات ارج نهاده و گفته است: “ما از فرزندان آدم بركت يافته ايم” (اسرا / 17) همان اختيار و اراده اي است كه او به او داده است و اين اختيار است كه به او اجازه داده است كه آزادي ذاتي خود محدود و آزاد باشد ، و اين محدوديت و امكان انتخاب نه تنها آزادي ذاتي او را به خطر مي اندازد ، بلكه جهان او را نيز گسترش مي دهد:
«كانككه كرمنا شد مرد زختيار
نصف زنبور عسل نصف مار شد
م Belمنان عسل زنبور هستند
خود كافران مانند مارهاي سمي هستند.
و خدا مي گويد: اگر ما انسان را مي ستاييم يا او را ستايش مي كنيم ، به اين دليل است كه او مي تواند از آزادي ذاتي خود و اقتدار به دست آمده و آموخته برخوردار شود. در غير اين صورت ، اين هنر نيست كه مستحق توصيف “كرمانا” باشد زيرا هيچ اختياري بر عملكرد آن ندارد و در آزادي ذاتي و نامحدود غوطه ور است.
“در دنياي اين ستايش ، تشويق و طناب زدن
به تشخيص و حمايت تبليغات است
و نكته ديگر اين است كه آزادي را نمي توان گرفت و شديدترين ظلمي كه بر شخص آزاده اي كه خدا داده است انجام مي شود ، سلب آزادي اجتماعي او است. وقتي كسي از آزادي خود محروم مي شود ، كنترل خود را نيز از دست مي دهد و نمي تواند گامي در جهت خوشبختي خود بردارد. به همين دليل ، مولانا مي گويد: اگر همه زندانيان و جنايتكاران در زندان بمانند ، همه آنها متقي و زاهد خواهند شد ، اما اگر طبيعتاً آزاد باشند و هيچكس آزادي آنها را محدود نكند ، آنها فرصت و قدرت رشد را دارند. مولانا در ادامه مي گويد كه او مردي است كه خداوند او را بر اسب تيزرو “لاقد كارمانه بني آدم” سوار كرده و تمام جهان را با آزادي و اقتدار زير پاي او قرار داده است. اين شخص توانسته اقتدار را بر روي زمين ، تنش ها و درگيري ها در خارج و داخل مديريت كند ، و اين جز به جز قدرت و اقتدار اقتدار متصل به ذهن متفكر ، نه به عقل امكان پذير نيست. معاش و مجوز تجار.
“مردي بر لال كرمانا سوار مي شود.”
در كف فهم عنان اختيار »
انتهاي پيام